نویسنده: مایکل پولارد
مترجم: محمد رضا افضلی



 

«تکثیر کتاب از طریق تهیه ی دست نویس از روی نسخه ی اصلی (نسخه برداری) سرعت بسیار کمی دارد و در هنگام رونویسی اشتباهات عجیب و غریبی نیز وارد نسخه ی خطی می شود؛ حتماً طی قرون و در میان کتاب خوانها همیشه نیاز به روش جایگزینی که مطلوبتر باشد حس می شده است.»
ویکتورشولدرِر، نقل از کتاب «یوهان گوتنبرگ»
نمی توان جهانی را تصور کرد که مطالب چاپی- روزنامه، مجله، کتاب، نقشه، اعلامیه، پوستر- در آن جایی نداشته باشد. اما تا اواسط قرن پانزدهم تحول اساسی در زمینه ی چاپ حاصل نشده بود. پیشرفت با ابداع فرایندی آغاز شد که در آن از حروف چاپی قابل انتقال استفاده می شد. این حروف از مجموعه ای از قطعات جدا از هم تشکیل می شد که هر یک حاوی حرف یا علامتی بود. برای ساختن یک کلمه یا جمله، هر حرف در شیاری، در کنار حروف و علامتهای دیگر، قرار می گرفت. اگر چه این فرایند، با معیارهای امروزی، سرعت بسیار کمی داشت و وقتگیر بود، اما هنگامی که این کار یک بار انجام می شد، می توانستند با سرعتی نسبتاً خوب، نسخه های زیادی تهیه کنند.
وقتی می گوییم تا قرن پانزدهم در جهان غرب چاپخانه نبود، منظورمان این نیست که در آن زمان کتاب وجود نداشت. بسیاری از کتابهای مهم، از جمله کتاب بیوولف و حکایات کانتر بوری اثر چاسِر، قبل از اختراع چاپ نوشته شده بود. ترجمه های انجیل و سایر کتابهای مذهبی به زبان لاتین نیز موجود بود. اما تنها راه تهیه ی بیش از یک نسخه از این کتابها، نسخه برداری از آنها با استفاده از قلم پَر بود. در قرون وسطی، تعداد زیادی از مردم، که بیشتر آنها راهب بودند، برای نسخه برداری از روی کتاب به کار گرفته می شدند. آنها را کاتب می نامیدند.
در دربار پادشاهان و نیز در صومعه ها، مجموعه های بزرگی از کتابهای مختلف یافت می شد که همه ی آنها را کاتبان با دست روی پوست حیوانات نوشته بودند.

زندگی یک کاتب

نسخه برداری از روی کتاب کاری طولانی و خسته کننده بود. کسی که کتابی را سفارش می داد ناچار بود سالها انتظار بکشد تا کتابش آماده شود.
طول کشیدن کار تنها عیب این روش نبود. حواس کاتبان خسته یا خواب آلود پرت می شد، یا در هنگام نوشتن زیر نورکم، مرتکب اشتباه می شدند. بعضی از کاتبان، درحین رونویسی، به نظر خود «اصلاحاتی» هم در کتابها انجام می دادند. درنتیجه بسیاری از نسخه های خطی «تحریف» شده بودند؛ یعنی اشتباه داشتند، بخشهایی از آنها جا افتاده و حذف شده بود، یا بخشهایی را کاتبان به آنها افزوده بودند. وقتی کتاب را در حین نسخه برداری ترجمه نیز می کردند، احتمال وارد شدن اشتباه در آن بیشتر می شد.
طولانی بودن فرایند نسخه برداری دستی از روی کتابها سبب می شد که افکار نو خیلی آهسته گسترش یابند. در طی قرون وسطی، ممکن بود دانشمند یا فیلسوفی به نظریه ی مهم جدیدی دست پیدا کند؛ حتی شاید کتابی هم در مورد آن می نوشت. اما اگر توانایی مالی نداشت که به کاتبان سفارش دهد چند نسخه از روی آن تهیه کنند، افکار واندیشه هایش در لا به لای صفحه های همان کتاب اولیه حبس می شد و گاه با مرگ او، از میان می رفت. در نتیجه ی نبود صنعت چاپ (و نبود دانش)، مردم همواره در حال «کشف مکرر» علم و دانش بودند. بسیاری از مردم مدتها وقت خود را صرف حل کردن مسائلی می کردند که قبلاً دیگران آنها را حل کرده بودند. پس از اخترع چاپ، علم و اندیشه با سرعت بیشتری گسترش یافت، چاپ یکی از عاملهای مهم شکوفایی علم در قرون پانزدهم و شانزدهم بود. این دوران را دوران رنسانس یا عصر نوزایی می نامند.

نخستین چاپ چیها

مخترعان حقیقی چاپ چینی ها بودند. در قرن نهم میلادی، شش قرن زودتر از اروپایی ها، چینی ها صفحه های کاملی از کتاب را بر قطعات چوب کنده کاری می کردند و از روی آنها کپی بر می داشتند. بعدها حروف الفبای چینی را روی قطعات مجزای چوب کنده کاری می کردند و بارها آنها را به صورتهای مختلف کنار هم می گذاشتند.
اما در طول 600 سال، هنر چاپ از قلمرو امپراتوری چین به بیرون گسترش نیافت. ارتباط بین چین و بقیه ی کشورهای جهان بسیار کم بود و الفبای چینی با الفبای تمدنهای خاورمیانه و غرب تفاوت زیادی داشت. این عوامل سبب شد که اروپایی ها استفاده از روش چینی را دشوار بیابند. یکی دیگر از نوآوریهای چینی، یعنی کاغذ، در قرن یازدهم به اروپا راه یافت. ابتدا در حدود سال 1390 در آلمان، کاغذ ساخته شد. رونق کاغذسازی، چاپ در مقیاس بزرگ را امکانپذیر ساخت و زمانی که گوتنبرگ کار خود را آغاز کرد، فن کاغذ سازی کاملاً جا افتاده بود.
چینی ها از سال 105 میلادی کاغذ می ساختند. آنها پارچه های کهنه ی نخی را می کوبیدند و با آب خمیر می کردند و خمیر را روی توری می ریختند تا خشک شود. سپس این رشته های به هم پیچیده را خشک و به کاغذ تبدیل می کردند.
کاغذ سازی دستی فرایندی وقتگیر بود اما از آماده سازی پوست حیوانات برای نوشتن، کمتر طول می کشید. کاغذ سبکتر بود و ضخامت یکنواخت تری داشت و استحکام و دوام آن نیز تقریباً برابر استحکام و دوام پوست بود، اما تولید آن خیلی ارزانتر تمام می شد.
با گسترش فن کاغذ سازی به سوی غرب، کاغذ سازان آزمایش روی مواد جدید را آغاز کردند. از انواع گیاهان استفاده شد، اما گیاه کتان از همه بهتر بود. پارچه های کتانی را با استفاده از همین گیاه تهیه می کنند. تا سال 1450، در بیشتر موارد، کاغذ به تدریج جای پوست را گرفته بود.

همگام با عرضه و تقاضا

«اگر پولی به دست بیاورم با آن کتاب می خرم؛ واگر چیزی باقی ماند برای خریدن غذا و لباس صرف می کنم.»
دسیدِریوس اِراسموس
(1536- 1465)
درست پیش از فرا رسیدن دوره ی رنسانس، جهان غرب با «بحران کتاب» روبه رو شد. تعداد کلیساها و صومعه ها بسیار افزایش یافته بود و هر یک از آنها به نسخه ای از انجیل، کتابهای دعا و سرودهای مذهبی نیاز داشت. خانواده های اعیان نیز برای پر کردن کتابخانه های خود کتاب لازم داشتند. در دوران پیش از آن، اهمیت و اعتبار خانواده ای ثروتمند را با مقدار زمینی که در تملک داشت، یا با تعداد سربازانی که می توانست به جنگ بفرستد، می سنجیدند. در دوره ی رنسانس اوضاع در حال تغییر بود . ثروتمندان می خواستند که اهل فرهنگ و علم به نظر برسند، بنابراین خانه های خود را با کتاب و آثار هنری پر می کردند.
کاتبان نمی توانستند پاسخگوی این تقاضای رو به افزایش باشند. در چنین اوضاعی حتماً عده ی زیادی به این فکر افتاده بودند که برای تولید سریعتر و ارزانتر کتاب راهی پیدا کنند. سابقه ی مکتوبی در دست نیست، اما متخصصان عقیده دارند که در هلند، ایتالیا و احتمالاً در فرانسه، مردمی که یکدیگر را نمی شناختند، برای اختراع فن چاپ کار می کردند. همه ی آنها دلیل خوبی برای پنهان کاری داشتند: در آن زمان قانون ثبت اختراع وجود نداشت تا کسی نتواند از اختراع دیگران به سود خود استفاده کند.
در چاپ دو فرایند اصلی انجام می شود. نخستین فرایند «حروفچینی» یعنی کنار هم قرار دادن حروف مجزا برای تشکیل کلمات است. این کلمات سطرها را تشکیل می دهند و سطرها را به صورت صفحه کنار هم می گذارند. فرایند دوم مرکب زدن روی حروف و فشردن کاغذ روی آنهاست تا نسخه ی چاپی به دست آید. فرایند دوم، حتی در قرن پانزدهم، مشکلی به همراه نداشت. مثلاً در آن زمان استفاده از پرس برای فشردن میوه و تولید آب میوه رایج بود. این پرسها پیچی داشتند که با پیچاندن آن، دو قطعه چوپ به هم فشرده می شد. می توانستند در این دستگاهها تغییراتی ایجاد کنند و آنها را برای چاپ به کار ببرند.

نابغه ای که حروف چاپی قابل انتقال را ساخت

«من به این نتیجه رسیدم که هیچ کلیشه سازی نمی تواند حروف چوبی را طوری بسازد که از لحاظ ریاضی قائم بمانند» چارلز انشِده؛ کلیشه ساز هلندی که سعی کرد بدل حروف فلزی را با چوب بسازد.
کلید رمز صنعت چاپ مدرن، استفاده از حروف چاپی قابل انتقال، یعنی قطعات مجزای چوبی یا فلزی برای هر یک از حروف الفبا، حروف بزرگ و کوچک، اعداد و نشانه های نقطه گذاری بود. این قطعات را می توانستند به صورتهای مختلف کنار یکدیگر بگذارند و متن چند صفحه ی معدود از یک کتاب را آماده کنند. پس از چاپ این صفحه ها، حروف را از هم جدا می کردند و صفحه های جدید را می چیدند. برای آماده کردن حتی یک صفحه، مثلاً از کتاب مقدس، هزاران قطعه حروف لازم بود. این حروف را باید با دقت فراوان می ساختند تا به خوبی در کنار هم و در یک سطر جای بگیرند.
در قرن پانزدهم کنده کاری روی چوب و ساخت گراوَر چوبی پیشرفت بسزایی کرده بود و گراوَر سازها مهارت فراوانی کسب کرده بودند، اما برای ساخت حروف کوچک مورد نیاز برای متن کتاب، دقت بسیار زیادی لازم بود. دستیابی به این درجه از دقت، با استفاده از چوب امکانپذیر نیست. به علاوه، چوب به سرعت ساییده و خراب می شود و مدت زیادی نمی تواند شرایط خوب خود را حفظ کند. برای چاپ به فناوری دقیقتر و ماده ای مقاومتر نیاز بود.

حروف چاپی قابل انتقال را چه کسی ساخت؟

زمانی این پرسش سبب بحثهای دامنه داری در میان متخصصان تاریخ چاپ شد؛ به راستی «چه کسی زودتر به نتیجه رسید؟» به گفته ی بعضی از این متخصصان، مردی هلندی، به نام لورنز کوستر اهل هارلم نخستین کسی بود که در سال 1423 از حروف چاپی قابل انتقال استفاده کرد. عده ای دیگر از متخصصان ادعا می کردند که مردی ایتالیایی به نام پامپیلو کاستالدی، راه را برای دیگران باز کرد. بعضی از این متخصصان هم می گویند که پروکوپیوس والد فوگِل، مردی با ملّیت چک که در آوینیون، فرانسه، زندگی می کرد، در سال 1444 سرگرم کار روی «نگارش مصنوعی » بود، اما اکنون بیشتر متخصصان توافق دارند که مخترع واقعی چاپ یوهان گوتنبرگ اهل ماینتس است
متخصصان پس از بررسی همه ی ادعاها و شواهد، به این نتیجه رسیده اند که گوتنبرگ نخستین شخصی بود که با استفاده از حروف چاپی قابل انتقال کتاب چاپ کرد. رشد و گسترش چاپ از اروپا به امریکای شمالی را می توان نتیجه ی کار گوتنبرگ دانست که در اوایل دهه ی 1450 در شهر ماینتس آلمان به موفقیت دست یافت.
منبع: پولارد، مایکل، (1385)، یوهان گوتنبرک، افضلی، محمدرضا، انتشارات فاطمی، چاپ دوم 1390.